۱۳۸۹ آبان ۲۶, چهارشنبه



شعرٍ شرمندگی

شرمندگی شعر...


پی نوشت:دوشنبه اولین باری بود که با تمام وجود دوربینی می خواستم که بو رو هم ضبط کنه...

وقتی که چند دقیقه آمده بود و رفته بود و بعد که من وارد اتاق شدم فکر کردم عطر جدید خریده، از بس که بوی گلی خوشبو همه جا را پرکرده بود...


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر