کلا از عید و همه مخلفاتش بدم میاد. از تعطیلات طولانی و گپی که می اندازه وسط زندگی آدم، از خونه تکونی و اسراف اب و برق و و قتش، از خریدش و دیدن این همه گدا کف خیابون و از عید د ر کشوری که بقول سهیل حاجی فیروزش مجبور شده سر خیابون گدایی کنه ... از هفت سینش هم که وقتی بچه بودم و داستان «هفت سین ما هفت شین شد» از اون داستان های مازوخیستی که استاد نابود کردن روحیه یک بچه بودند رو خوندم که چطور بمباران جنگی که برای گرفتن کربلا و قدس با هم کش داده شد هفت تا از اعضای خونواده یک بچه را سرسفره هفت سین ازش گرفت و شاید هم نگرفت( اما نویسنده نوشت گرفت) همیشه خدا هفت سین رو برای ما زهر مار کرد.همون موقع هایی که به مدت هفت پدر بزرگوار هم که فکر و ذکرش ایران بود عید و غیر عید کف جبهه بود تا بدون اینکه بخواد پایه های این نظام ظلم مستحکم تر بشه و پسرای هاشمی از یک طرف و پسر خا.منه ای از جهتی خطرناک تر کلفت تر بشه تا الان بتونه دستشو یک جا دور گلوی جمیع مردم ایران بزاره و در حد خفگی فشار بده ..
عید دیدینیش رو هم که خودم تا بالغ شدم از زندگی م حذف کردم ،اما گویا امسال مجبورم یکی دو جا را که هیچ خوش ندارم بروم، آن هم با پوشش مقدس چادر جمهوری اسلامی...
امسال هم که نمی دانم واقعا ...شنیده ام سی چهل سال پیش با یک اراده خمینی مردم به خاطر کشته های تظاهرات ها عید را عزا می گرفتند و امسال آقای سید عزت الله ض.رغامی فرمودند برنامه های شاد و مفصلی برای تحویل سال نو تدارک دیده ایم و از همین رو تمام شبکه های ماهواره ای را با تکنولوژی پارازیت قطع فرموده اند که شما حتما شاهد بیانات آقا موقع سال تحویل باشید...
پارسال که با مرگ میرصیافی در زندان و پیام عاشقانه اوباما دموکرات مدعی حقوق بشر در دنیا به لیدر جمهوری اسلامی آغاز شد پایانش کلی خانواده آسیب دیده از حکومت باقی گذاشت، تازه سال گاو بود! امسال که سال ببره و خدا می دونه قراره چی بشه...
آخه لعنتی توی مملکتی که جزء داراترین ممالک جهانه و هزاران بچه ش با حسرت لباس نو و آجیل و شیرینی شب عیدشون رو سر می کنند عید معنی داره ؟
توی مملکتی که ملتی نداره و فقط مردم وجود دارند، مردم متعلق به حکومت، همان هایی که خرید شب عیدشون را بُن می کنند چون به وقتش در تظارهات های فرمایشی حکومت شرکت می کنند و حماسه می آف رینند ،چون به موقعش چماق بر می دارند و می کوبند توی سر غیر مردم...
آدما تو فکر عیدن فکر یه ماهی سفیدن
اونا از تو خونه هاشون انگار هیچی نشنیدن
دیگه شب از راه رسیده غنچه ی غروبو چیده
از پسر بچه ی خسته هیچکی یه گل نخریده
پل عابر پیاده اما جای امن خوابه
رو لب اون پسر اما یه سوال بی جوابه
ای خدا ای خدا چرا نمیشه این گلا یه لقمه نون شه جای خواب من رو ابرا روی بام آسمون شه
چرا سوسوی ستاره تو شب من نمی مونه
قدر این گلای سرخو چرا هیچکس نمیدونه
آی خانم گل آی آقا گل اولین بهار من گل
آی خانم گل آی آقا گل
آخرین بهار من گل
صبح شده اون ور شیشه پسرک بیدار نمیشه
انگاری تمام عمرش توی خواب بوده همیشه
گلای مرده ی پرپر روی پل ریخته کنارش
خیره موندن به خیابون اون چشای بی قرارش
چشم بچه های کوچه اما بازن زیر بارون
توی مرخصی عیده آسمون این خیابون
چشم بچه های کوچه اما بازن زیر بارون
کی میشه از خواب بیدار شن آدمای این خیابون
آی خانم گل آی آقا گل
اولین بهار من گل
آی خانم گل آی آقا گل
آخرین بهار من گل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر