۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۷, جمعه

هرکسی یه روزی به دنیا میاد و منم دقیقا در این روز ،به مسخرگی همه روزهای دیگه، به دنیا آمدم!

ووقتی به دنیا اومدم نه چیزی به دنیا اضافه شد و نه چیزی از دنیا کم...به قول شایان کوچولو حسود «حالا انگار یه فرشته خانم ! به دنیا اومده اینقدر مهم شده»!

پی نوشت:امروز عجیب بود ، کسایی برای تبریک بهم زنگ زدند که فقط نقشی از خاطره شده بودند...مثلا دوست 15سال پیش...شاید در اثر انتخابات و بعدش یادشون اومده که منم یه روزی وجود داشتم!

اما مینا که زنگ زد ،داشتم عین بچه ها زار می زدم...آخه دالایی لاما(قناریم)درست در روز تولدم گذاشت در رفت...واقعا...داشتم واسش آب می گذاشتم که فرار کرد،مینا گفت «ناراحت نباش ...به این فکر کن که اون الان آزاده....تو که طعم اسارت رو کشیدی...»

وقتی پرکشید رفت، من عین اسکل ها داشتم نگاش می کردم...

می شد بیام اینجا با افتخاری افراطی و نخ نما بگم من بلاخره اون پرنده رو آزاد کردم...اما من این کار رو نکردم ...اون یه پرنده اصیل بود ...خودش خودش رو آزاد کرد.

امروز تولد اون بود نه یک روز مسخره یعنی تولد من!


خبر نوشت:دیدید برادران کشور دوست و برادر ،افغانستان، کاری که ما نتوستیم رو واسمون کردند؟عکس آقا رو آتیش زدند و پرچم مرگ بر محمود بلند کردند...با اینکه خیلی جای تاسف داره !!اما خوب آدم خوشش میاد!...مهیار میگه«کسی که به ما ن...ده بود،کلاغ ورپریده بود!»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر