بترسید ،بترسید
ما دیگه
با هم نیستیم...
شاید فقط از روی جو و نه درد، چند روز با هم شدیم...و حالا راه داشته باشه درسته همدیگر را می خورم ،با پیرهن و تومبان...
هر کجا که باشیم...
با سواد و بی سواد، دانشگاه و زایشگاه هم ندارد...
از راننده هایمان بگیر تا به اصطلاح سیاستمداران و مبارزانمان...
در حد حرف همه به اندازه لامپ مهتابی روشنیم و در سخن راندن استاد...اما به عمل که می رسیم...
بارزترینش هم روزنامه نگاران و وبلاگ نویسانمان هستند...و همه آنها که بعد از انتخابات فعال شده اند...کافی است یک دور روی نت بزنید...ادعا ها طبق طبق ...یک دسته شده اند نماد بی طرفی و اخلاق رسانه ای تهوع آور مثل نیک آهنگ و سفیری که به نظر من هنوز توی جو آزادی اروپا و 4تا کتاب فلسفه اند که برای ما نسخه چنین بی طرفی را می پیچند...یک عده مثل جناب علیرضا رضایی استعدادشان در آفتابه است با تعریف نبوی و نیک آهنگ واسه خودش شده طنز نویس ولی 60 درصد نوشته هایش هزل و هجو است و انگا رنمی فهمد که مخاطبش ماییم...دسته دیگر هم شده اند منتقد و از کل تاریخ و سیستم ایران دهه شصت نشخوار می کنند و اعدام های شصت و هفت...
اما واقعیت این است میرح سین نمی خواست رهبر باشد، می خواست یکی از میلیون ها معترض مثل ما باشد، شاید توانایی ش را در خودش نمی دید...
اما ما رهبر می خواستیم، هر جا که نیامد وسط گوشش را گرفتیم و کشیدیمش وسط پیرمرد را...
فراخوان نداد مجبورش کردیم، پیام نداد زورش کردیم، بیانیه نداد وادارش کردیم...
حالا این بیانیه آخری اگرچه سرد به نظر می رسد، اما نشان از فهمیدگی خودش و مشاورانش دارد...ما به اصل اعدام اعتراض داریم....در این شکی نیست...ولی همه می دانیم در مقدمه فصل خرداد، چه ترسی به جان حکومت افتاده که چنین دوباره بی پروا و بی حیا شده...میر حسین هم همین را نوشته...
اما بزرگترین مشکل این است که کل دادگاه های ایران را بگردی به سختتی می توانی یک دادگاه عادل و صالح پیدا کنی...اشکال به شکل محاکمه است ...ما که واقعا نمی دانیم این افراد (غیر دو نفری که وکیلشان پرونده را توضیح داد)چقدر مجرم بوده اند...پس نمی توانیم بگوییم اعدام چند نفر بی گناه ...همان طور که نمی توانیم بگوییم اعئام چند نفر گناه کار(هرچند من فکر می کنم فرزاد به خاطر اینکه بیش از حد رسانه ای شد قربانی شد،بلاخره وقتی می خواهند بترسانندمان باید کسی را اعدام کنند که شناخته شده است...) واقعیت این است که نظام فیلمنامه را می نویسد و بعد می گردد در جامعه و بخصوص زندان ،بازیگر پیدا می کند،پس چرا داد برداشته ایم که این چه بیانیه ای است؟
حالا که جنبش بر لبه تیغ و مجازی پیش می رود و در واقعیت ،در محاق فرو رفته ...چه انتظاری داریم که میرح سین همین وسط بیاید و نامه و سند از گذشته ها رو کند؟
بلاخره ما چه می خواهیم؟پیش رفتن جنبش یا سرکوب همیشگی آن؟اصلا انگار دغدغه هایمان خلط شده است....
من هم دلم می خواست میرح سین به کرد بودن اعدامی ها اشاره می کرد، اما چه می توان کرد؟ شرایط حساس است، باید صبر کرد...همان طور که خودش در دیدار با ملی مذهبی ها (که اتفاق بسیار مهمی بود و نشان از تغییرنخست وزیر امام داشت)گفت که الان بحث ما شکل حکومت ومسائلی مثل این نیست بلکه پیشبردن جنبش و خواسته هایمان است.
من میگم الان وقت شفاف سازی هایی که شما دنبالش هستید نیست...بهتره تا زمان خودش در این چاله گذاشته باشه یا حداقل کم کم برداشته بشه وگرنه بوش همه رو خفه می کنه...
شعر نوشت:
قار
قار
قار
فلامینگوهای بی شمار
بر ساحل شور فلسفه....
حسین پناهی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر