چند شب پیش در حضور یکی از کهنه کارهای سیاسی و انقلابی بودیم یه چیزی تعریف کرد دهنم از تعجب باز موند. از یکی از دوستانش تعریف می کرد که جزءدسته گلسرخی اینا بوده، می گفت که اینها شب ها با هم جمع می شدند و لبی تر می کردند و محفلی داشتند و تبادل اطلاعاتی و خلاصه ...یک بار یکیشون اتفاقی گیر می افته و محفل شبانه بی سرو صداشون رو لو میده و اینها می افتند زندان ،وقتی می افتند زندان حسابی جو گیر می شوند و ردای مبارزه می پوشند و از آنجایی که می دانستند شاه کسی را اعدام نمی کنه(و واقعا نمی کرده ) توی دادگاه اون بساط را راه می اندازند و گلسرخی اون دفاع معروف و تایخی رو از خودش می کنه و بعد ؟بله شاه این بار اعدام می کنه!!
من را می گی تا چند دقیقه ای دهنم از تعجب باز مونده بود و هی می گفتم «نه؟!!!»که یکی بگه شوخی کردم بابا! اما کهنه کار گفت «اتفاقا یکی دیگشون هم یک کتاب خاطرات نوشته و توی اون کتاب هم به این موضوع اشاره کرده»:(
حالا فک کن که توی تمام فعالیت ها و مخصوصا برای برو بچ دانشجوی فعال این دفاعیه جزء آرمانی ترین و اثرگزارترین هاست ...چی بگم والا؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر