وقتی عبداله اوجالان یکی از رهبران کرد را توی ترکیه دستگیر کردند، طرفدارهایش در سراسر دنیا شروع به خودسوزی کردند و آنقدر خود را آتش زدند که افکار عمومی متاثر شد و دولت ترکیه مچجبور شد آزادش کند.
می خواهم بگویم اگر عبدالمالک ریگی رو اعدام نکرده بودند، شاید طرفدارانش به جای هموطن سوزی شروع به خود سوزی می کردند....دولت هم به جای اینکه اعدامش کند، زندانی نگهش می داشت تا خود 90 سالگیش، اصلا اسمش را بگزار گروگان....اعدامی را همیشه می توان اعدام کرد اما وقتی مُرد دیگر نمی شود زنده اش کرد، دیگر نمی توان باهاش مذاکره کرد... و همه آنهایی که برایش خودسوزی می کردند حالا 30 تا 30 تا می کشند...
گاهی باورم نمی شود در مملکتی زندگی می کنم که دولتیانش اینقدر بی دولتند. نمی فهمم وقتی دیوار به دیوار شهری از کشورم تروریست ها کمین کرده اند و ناامن ترین جای زمین است چرا به جای حرف زدن و رسیدن به مردم شهرم چنان در فلاکت نگهشان می دارم و چنان بدبختشان می کنم و چنان فرق بینشان می گذارم که آخرین راه را از همسایه ها می آموزند، که از شهروند بودن خود دست می کشند....
من نمی فهمم وقتی میشود با جوانی مثل ریگی مذاکره کرد وبه خواسته های حداقلیش که در ابتدا فقط حقوق اولیه برای هم قومی هایش بود گوش داد و عمل کرد و از او یک قهرمان میهن پرست ساخت که برای ما جان هم می دهد، چرا بهش تو گوشی می زنیم که برود و آدم کشی بیاموزد و عمرش را در کوه کتل بگذراند و بعد هم به ناکامی بمیرد؟
من نمی فهمم...
خدای را از چه هنگام اینچنین
آئین مردمی
از دست
بنهاده اید؟
شاملو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر