داشت پشت سرم حرف می زد که رسیدم، دستشو تکیه داده بود به میز وبا مدادش ور می رفت...به کسی که روبروش نشسته بود و قهوه شو هم می زد گفت «میم مثه دختری می مونه که اون تَه ِقصه هاست، ته تهش ...با موهای پیچ پیچیش...همون ته واستاده با دهن باز داره مارونگاه میکنه...تهِ ته قصه...نمی دونم!»
ومن برگشتم!درحالیکه همش به اون قصه ای فک می کردم که می گفت من تهش موندم...
بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب
که باغ ها همه بیدار و بارور گردند
بخوان ‚ دوباره بخوان ‚ تا کبوتران سپید
به آشیانه خونین دوباره برگردند
بخوان به نام گل سرخ در رواق سکوت
که موج و اوج طنینش ز دشت ها گذرد...
شفیعی کدکنی
درادامه مطلب مقاله اشپیگل ذرباره دوست پسر ندا..این همه پیش فرض درباره ش مطرح میشه ،غیر از یک چیز که من شدیدا بهش اعتقاد دارم ، کاسپین ماکان با این اسم غلوشده و شخصیت افراطی اش جاسوس اسراییل نیست، جاسوس خود حکومت ایرانه...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر