۱۳۸۹ تیر ۲۴, پنجشنبه

دروغ نمی گویم!

چند وقت است صدا و سیمای حکومت گیرداده است به دعانویسان و جادوگران و فال بینان...و برنامه می سازد که چقدر اینها شارلاتان هستند، در صورتی که در نزدیکی بازار تهران پاساژی هست که رسما جماعت به همین شغل شریف مشغولند و در پناه عنایات باریتعالی مشغول هدایت مردم به سحر و جادو...وازهمه جالب تر دولت ایران است که اموراتش را رسما برخرافات اداره می کند...

اما راستی چرا مردم به چنین چیزهایی روی آورده اند و به جای چسبیدن کلاهشان در اینجا، دست به دامان عالم علوی شده اند، آن هم از طریق سحر و جادو ونه نماز و دعا!

کانت یک نظریه بسیار اساسی دارد در همین رابطه ،

از نظر کانت انسان عقلش را در دو حوزه می تواند بکار گیرد، حوزه خصوصی که در واقع محدوده ای است که در آن کار می کنیم و قانون ها و رییس ها و ضوابط خودش را دارد و ما نمی توانیم حتی اگر قبولش داشته نداشته باشیم به آن اعتراض کنیم،چون کارمان را از دست می دهیم .

و حوزه دیگر که درآن را حت می تونیم حرف بزنیم، اعتراض کنیم و دلیل بیاوریم حوزه عمومی است، در گذشته های اروپا این حوزه عمومی کافه ها بود و بعد مطبوعات و الان رسانه هاست. حوزه عمومی جایی است که مردم عقلشان را آزادانه بکار می گیرند.

یک نتیجه بسته شدن حوزه عمومی، روی آوردن مردم به خرافات و عرفان و تصوف و شهود و سحر و حتی انجمن های سری است.

چون جایی که عقل نتواند جولان بدهد، نوبت خرافات می رسد....

وقتی که حوزه عمومی آزاد نباشد آن وقت است که راه اصلاح بسته می شود و در واقع گور حکومت کنده می شود و روی دادن یک انقلاب حتمی است

وانقلاب یعنی تعطیل عقل ...یعنی همه چیز از صفر، یعنی فاجعه...

کانت می گوید که دولت به هر حال یک نظام حقوقی است پس نمیشود به آن با شمشیر اعتراض کرد و باید با عقل و مسالمت آمیز مجابش کرد...

اینکه من می گویم انقلابی در پیش است، یکی از دلایلش همین نشانه هاست، یکی دیگر اینکه ما هیچ کدام کانت و امثالهم را نمی شناسیم و مهم تر از همه فکر می کنیم این اتفاقاتی که در کشور درحال رخ می دادن است فقط اینجا اتفاق افتاده، در حالیکه صدهاسال پیش توی بعضی کشورهای دیگر تجربه شده اما ما چون مردم بی سوادی هستیم، یاسواد داریم اما تجربه های بقیه رو بکار نمی بریم، همان اشتباه ها را تکرار خواهیم کرد...

حرکت بعدی ای که کف خیابون ها شکل بگیرد دیگر مسالمت آمیز نیست، چون آن جمعیت میلیونی قشر متوسط فرهنگی توی خانه هاخواهند نشست و جمعیتی گرسنه و فقیر و جایشان را خواهند گرفت که با تعطیل کردن عقل، تنها راه خرد کردن شیشه ها و حمله به سازمان ها و ...را بلد خواهند بود و مقدمات انقلابی شکل خواهد گرفت که چون عقل درآن نقش ندارد، پس به ایجاد یک حکومت معقول هم منتهی نخواهد شد...

این است که من از شب انتخابات به این طرف یک اصلاح طلب دو آتیشه شده ام و واقعا نمی فهمم چرا برخی از فعالان(سیاسی،حقوق بشرو... ) تا بهشون میگویند شما اصلاح طلبید انگار که فحش خواهرمادر شنیده باشند! از عصبانیت قرمز می شوند، اما لبخند ی روشنفکرانه می زنند،بادی به غبغب می اندازندو می گویند «ما؟!! هرگز!»

این است که حتی ترجیح می دهم سکان این حرکت به دست کسی باشد که حتی از یک اصلاح طلب معمولی هم آرام تر است و هم شایدمطالباتش کمتر...

شعر نوشت:

دروغ نمی‌گویم
باد را بنگرید
باد هم از وزیدنِ این همه واژه
به آخرین جمله‌ی غم‌انگیزِ جهان رسیده است:
را ... را ... راحت‌ام بگذارید،
من هم بدبین‌ام
من هم خسته‌ام
من هم بی‌باور
...!

سید علی صالحی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر